پدر و مادر بچه های اوتیست، همیشه بیسکوییت« مرد بارانی» می خورند...!

 «پسر اسب» مستندی زندگی نامه ای از دل به دریا زدن یک خانواده ی آمریکایی،انگلیسی است که برای بهبودی پسر اوتیست شان سفری ناشناخته و راز آلود را شروع می کنند. داستان آن طور که پدر می گوید از هندوستان شروع می شود جایی که او به عنوان یک فعال حقوق بشر با همسر آینده اش که در پی تحقیقات روانشناسی خود است آشنا می شود، پدر آینده، روبرت، یک انگلیسی است که نیمی از زندگی اش در لندن و نیم دیگر آن در مزارع پرورش اسب گذشته و مادر آینده، کریستینا، دختری است از کالیفرنیا، آن ها برای هفت سال به سفرهایشان ادامه می دهند و بالاخره در تگزاس ازدواج می کنند. کریستینا در دانشگاه تگزاس به تدریس روانشناسی مشغول می شود و روبرت به خبرنگاری در حوزه ی حقوق بشر ادامه می دهد.

با تولد پسرشان، روئن، زندگی خانوادگی آن ها وارد مرحله ی تازه ای می شود اما این تازگی به زودی جای خود را به مسئله ای می دهد که کریستینا و روبرت هر روز باید با آن دست و پنجه نرم کنند؛ فرزند دوساله شان اوتیست تشخیص داده می شود، با پدر و مادرش حرف نمی زند، از هم سن و سالانش دوری می جوید و ساعت ها در کنار اسباب بازی هایش دراز می کشد و به آن ها خیره می شود و دست شویی رفتن روئن یکی از کابوس های پدر و مادرش است. روبرت و کریستینا همه ی گزینه ها را امتحان می کنند از درمان دارویی گرفته تا رژیم های غذایی و و و اما حاصل چندان رضایت بخش نیست، تنش های روئن با فریاد کشیدن و جیغ زدن ظاهر می شوند؛ چندین بار در روز و گاه هر بار برای چهار ساعت! تا این که یک روز - علی رغم این که روبرت به دلیل وجود خطرات احتمالی، پسرش را از اسب ها دور نگه می دارد- روئن از حیاط همسایه سر در می آورد و در آن جا اتفاق عجیبی می افتد؛ بتسی، اسب همسایه که برای اولین بار روئن را دیده است بسیار موقرانه و آرام رفتار می کند و دست روئن را لیس می زند؛ کاری که اسب ها هیچ گاه در اولین مواجهه با یک غریبه انجام نمی دهند! رابرت که با اسب ها آشنا است از این اتفاق شگفت زده می شود و شگفتی اش وقتی بیشتر می شود که روئن را بر پشت اسب سوار می کند و پسر در آرامشی عمیق فرو می رود و سپس شروع به حرف زدن می کند! گویی ارتباطی مستقیم میان بتسی و روئن برقرار شده است ارتباطی راز آلود درست مانند خود اوتیسم!

رابرت در سفر هایش به آفریقا، با جنبه هایی از این ارتباط طبیعت با انسان آشنا شده بود جایی که جادوگران قبیله ای که در آفریقای جنوبی به «سان بوشمن» معروفند به درمان بیماران به کمک نیروهای طبیعی می پرداختند و این پس زمینه پدر خانواده را واداشت که به دنبال خاستگاه چنین مراسم جادویی یا مذهبی در ارتباط با اسب ها بپردازد و در نهایت جستجوی رابرت به خاستگاه اسب و اسب دوانی و در عین حال شَمنیسم* رسید؛ مغولستان!
مادر روئن، کریستینا از شنیدن برنامه ای که شوهر در سر پرورانده شگفت زده می شود؛ رفتن به مغولستن و سفر کردن بر پشت اسب برای دیدار شمن ها تا شاید این کار به بهبود روئن که اکنون پنج ساله است کمک کند!
 
اما این دقیقن همان کاری است که خانواده انجام می دهد و در تابستان دو هزار و هفت روئن برای سفری ده روزه با پدر و مادرش راهی مغولستان می شود و پس از ده روز سفر پر از سختی و البته گاه لحظات شیرین، شگفتی ها یک به یک به چشم می آیند، پس از ملاقات با اولین گروه شمن ها روئن با پسر بچه ی شش ساله ی مغول دوست می شود و او هم بازی و همراه روئن تا پایان سفر می ماند و یا پس از دیدار با آخرین شمن، روئن برای اولین بار و به تنهایی به قضای حاجت می کند و پدر و مادرش که دورادور این اتفاق را می بینند از خوشحالی در پوست نمی گنجند! شاید اینجا ست که هوس خوردن «بیسکوییت مرد بارانی» دل آدم را می برد و صحنه ی ناهار خوردن رابرت و کریستینا دوباره تداعی می شود؛ وقتی که پدر به بسته ی بیسکوییت «مرد بارانی» اشاره می کند و می گودید؛ ...پدر و مادر بچه های اوتیست، فقط بیسکوییت «مرد بارانی» می خورند... و مادر با لبخندش تایید می کند.
«پسر ِ اسب» مستندی به غایت جذاب و در عین حال آموزنده است و ساختار محکم و رفت و برگشت های زمانی دقیق و به جای آن زمان نود دقیقه ای فیلم را به چشم بر هم زدنی مبدل می کند که پس از آن حس شگفتی باز آمدن از سفری پر رمز و راز و شوق چشیدن بیسکوییت« مرد بارانی» است که می ماند!
فیلم محصول دوهزار و نه و به کارگردانی میشل اریون اسکات است و جایزه ی فستیوال ساندنس همان سال را نیز در یافت کرده است.
پس از پخش فیلم، در آوریل دوهزار و نه روبرت ایزاکسن تجربیات سفرش را در کتابی با عنوان A Father’s Quest to Heal His Son به چاپ رساند.
 
کریستینا و روبرت از همان زمان «بنیاد پسر ِ اسب» را راه اندازی کردند تا تجربیات خود را با دیگر والدین  فرزندان اوتیست به اشتراک گذارند فعالیت های این بنیاد از طریق آدرس اینترنتی آن قابل پیگیری است ؛ http://www.horseboyfoundation.org
به علاوه  جزئیات بیشتر سفر و همین طور فیلم مستند آن در این آدرس در دسترس است؛ http://www.horseboymovie.com
 
* شَمن واژه ای تونغوری- سیبری است به معنای دانا و در زبان سانسکریت به معنای پارسا و شمنیسم علاوه بر سایر کارکردهای یکی از نمودهای مهم «جادو-پزشکی» است.
1396
آذر
13
دوشنبه 13 آذر 1396
2017
December
4

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
سوال امنیتی
سوال زیر برای جلوگیری ارسال اسپم می باشد، لطفا به آن پاسخ دهید. با تشکر
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.