کتـاب تکنیـک های رفـتــاری بخش پانزدهم

تکنيک های آموزشی – رفتاری برای کودکان در خودمانده

ترجمه قسمت هايی از کتاب The Me Book نوشته پروفسور Lovaas

«بخش پانزدهم»

مشكلات ويژه:

اين بخش برخى از مشكلات ويژه را ذكر مى‌‌كند كه ممكن است در يك برنامۀ آموزش رفتارى طراحى‌شده،‌ رخ دهد. تعيين اين مسائل، هميشه، آسان نيست و شما به كمك يك همكار يا گروهى از همنوعان نياز داريد. تا اشتباهات موجود در هر تكنيك آموزشى را، ذكر نمايند. حتى اگر يك معلّم كاملاً دقيق، شروع به‌كار كند، جاي تعجب نيست که در طولاني مدت از مسير درست تشخيص منحرف شود و درک اين تغييرات تدريجي در سبك آموزش، مشكل مى‌‌باشد وجود همنوعان، در نگه داشتن يك فرد در مسير دُرست، مفيد است. مشكلات اصلي كه در آموزش رفتاري، ايجاد مي‌گردند، در زير خلاصه مي‌شوند.

ـ تشويقات، متفاوت از تنبيهات هستند:

يكي از رايج‌ترين اشتباهاتي كه موقع تشويقات روي مي‌دهد،‌اين است كه همانند تنبيهات به‌نظر مي‌آيند و بچه، بين آن دو تفاوتي قائل نمي‌شود. اگر واژۀ «خوب» يا «آفرين» با تُنِ صداي مشابه و حالت گفتن «نه» توسط معلّم گفته شود،‌ در اين صورت،‌احتمال مي‌رود كه بچه ناتوان ذهني، اطلاعات را به‌طور نادرست دريافت دارد. در سطوح آموزش پيشرفته معيّن واژه‌هاي «آفرين» و «نه» ممكن است با لحن يا بيان عاطفي يكسان، گفته شود،‌ زيرا ارزش اطلاعاتي اين كلمات جهت هدايت بچه كافي خواهدبود، امّا مطمئناً در طول مراحل آغازين آموزش براي فرد ناتوان ذهني اين‌گونه نيست. يك دليل ممكن دربارۀ اين موضوع كه چرا افراد بزرگ (راهنما) واژه‌هاي «آفرين» و «نه» را به‌صورت تأكيدي اندك، بيان مي‌دارند، به اين خاطر است كه آنها، احساسات خودشان دربارۀ اين كلمات را در طول زمان كنترل كنند. اِبقاي نوع مشابه بيان عاطفي سطح بالاي آن، ماه به ماه و سال به سال، مشكل است. يك فرد به تقويت از سوي همنوعان نياز دارد، تا براساس آن يك چنين تشخيصي را حفظ كند.

تنوّع در توجهات:

خيلي از افراد بالغ در انواع توجّهات كه براي بچه هايشان فراهم مي‌كنند، محدود مي‌شوند. يك معلم خوب فردي است كه به روش‌هاي گوناگون، پذيرش يا عدم پذيرش كاري را ابراز مي‌دارد: او به‌طور شفاهي، تصديق مي‌كند، بچه را مي‌بوسد،‌ در آغوش مي‌گيرد، غلغلك مي‌دهد. غذا را برايش فراهم مي كند. به بچه اجازه مي‌دهد تا از صندلي پايين بيايد، با بچه بازي مي‌كند و عموماً تمام انواع چيزهاي مطلوب كه يك بچه مي‌تواند تصور كند را براي او آماده مي‌نمايد. معلمي كه مهارت كافي ندارد، بر يك حالت ابراز واژه «آفرين» با تُن صداي يكسان، پايدار مي‌ماند چنين توجه كليشه‌اي، به موقعيتي تبديل مي‌شود كه از آن، دريافت پاداش انتظار مي‌رود و بچه، در حالت آموزش، توجهي ندارد. همچنين به ياد داشته باشيد كه وقتي يك بچه، با مشكلي روبه‌رو مي‌شود و جواب آماده‌اي براي آن ندارد، با توجه به علاقه او به تنوّعي از تقويت‌كننده‌هاي مثبت، يك معلم خوب، تصميم مي‌گيرد تا برخي از موارد سخت و حالات ناخوشايند را به او ياد دهد. اكثر بچه‌هاي نرمال،‌ احتمالاً‌، ياد مي‌گيرند تا مشكلات را حل نمايند. زيرا مشكل يك حالت معين سختي و ناراحتي در آنها ايجاد مي‌كند. توجه به كامل كردن يك كار مشكل،‌ تنها به‌دليل به‌دست‌آوردن تقويت‌كننده‌هاي مثبت نيست، بلكه، امتناع يا گريز از انواع سختي‌ها و ناراحتي‌هاي منفي،‌ نيز مي‌باشد. به‌طوري‌كه حلّ مسأله، را تسريع مي‌دهد. يك معلم خوب احتمالاً فردي است كه به بچه‌هايش كمك مي‌كند تا برخي از انواع موقعيتهاي مشكل را قبل از حل مسأله تجربه نمايند و رسيدن به راه حل را درك كنند.

در مورد چگونگي تقويت با توجه به يك موضوع دقت كنيد:

اكثر افراد،‌تشخيص مي‌دهند كه يك فرد بايد در كاربرد تنبيهش، مواظب باشد. معمولاً، تصور مي‌شود كه محبّت، هيچ آسيبي را ايجاد نمي‌كند. به‌طوريكه بچه‌هاي ناتوان ذهني، مي‌توانند تمام كارهايي را انجام دهند، كه فرد موردعلاقه آنها ارائه مي‌دهد. افزون بر اين، ما از اين موضوع آگاه هستيم كه چگونه يك فرد بايد دوست داشتن را بااحتياط به‌كار برد، دوست داشتن، داروي نيرومندي است و مي‌تواند هم عليه بچه و هم به‌نفع او، به‌كار برده شود. خيلي از افراد، درمي‌يابند كه دوست داشتن يك بچه بيمار، ساده‌تر از دوست داشتن يك فرد سالم است. شايد اين نگرش، با مفهومات مربوط به بچه‌هاي تحت عنوان «بيمار روحي» و «ناتوان» همراه شده است، و انتظارات ما از آينده‌شان را پايين آورده است. به‌ويژه ما مشاهده مي‌كنيم كه چگونه ابراز محبّت به رفتارهاي خودآزاري و روان‌پرشي، باعث ابقاي چنين رفتارهايي مي‌گردد. دليل اين موضوع كه چرا خيلي از افراد ناتوان ذهني توسط كمبودهاي رفتاريشان در تنگنا قرار داده مي‌شوند و برخي مواقع حتي، از طريق خودآزاري، درصدد برمي‌آيند تا به خود آسيب جدي برسانند. اين است كه آنها در زماني اشتباه دوست داشته‌شده‌اند. معلمان ،‌ روانشناسان و روانپزشكان مي‌توانند خطرناك‌ترين افراد محترم و باوقار باشند.

توجه جدي:

يكي از مشكلات مهمتر كه خيلي از بچه هاي عقب مانده ذهني، با‌ آن، روبه‌رو مي‌شوند، به جديت يا شدت توجه‌شان بستگي دارد. تا‌ آن اندازه كه ما مي‌توانيم تشخيص دهيم، بچه‌هاي عقب‌ماندۀ ذهني توجه‌شان را به بخش‌هاي كمتر يك موقعيت آموزشي معطوف مي‌سازند و نسبت به آنچه كه بچه‌هاي نرمال يا متوسط با هم سنشان رشد مشابه، انجام مي‌دهند، بر بخش كمتري از آموزش، متمركز مي‌گردند. به ‌تعابير ديگر، اين بچه‌ها تمام مواردي كه فرد،‌ممكن است از آنها بخواهد تا انجام دهند، را درك نمي‌كنند. در صورتي كه، در ابتداي كار،‌فرد راهنما (بزرگسال) مقدار زيادي از اشارات يا علائم موردنظر، را به‌كار مي‌برد و آن ها را به صورت شفاهي يا عملي در هنگام كار يا فعاليّت، هدايت مي‌نمايد، بچه ممكن است به هدايت‌ها يا راهنمايي‌هاي موجود،‌ عادت كند و به اشارات ديگري كه فرد «راهنما» در نظر دارد تا با يك كار ويژه، همراه گردد،‌ توجه­اي نمي‌كند. و در اين حالت، مشكل دوبرابر مي‌شود. به‌عنوان مثال اگر، فرد راهنما،‌با نشان دادن جايي كه جواب درست قرار دارد، بچه را راهنمايي كند،‌سپس بچه،‌ ممكن است بدون جهت، به راهنمايي يا سمت انگشتِ فرد راهنما،‌وابسته گردد و به‌‌طور شفاهي آن چيزي را ترسيم يا به تعبيري دنبال مي‌كند كه دست فرد راهنما، نشان مي‌دهد، تا براساس آن، جواب دهد. توجه بچه به دستِ فرد راهنما(بزرگسال) ممكن است به‌قدري شديد گردد كه او هرچيز ديگري را نبيند و از آنچه در اطرافش روي مي‌دهد، بي‌اطلاع گردد و صدايي را نشنود. بچه‌ ممكن است،‌ بادقت صورت فرد بزرگسال را جهت اين اشارات اضافي، كه جواب درست را نشان مي‌دهد،‌ مطالعه و ارزيابي نمايد و به‌قدري به‌صورت فرد و برداشت موضوع از آن، توجه كند كه هر چيز ديگري باعث صرف‌نظر كردن از آنها مي‌شود، بايد فردي شما را تماشا كند تا ببيند كه آيا شما خيلي از اين راهنمايي‌ها يا اشارات بدون مقصود را به‌كار مي‌بريد يا نه.

احساس در برابر ادراك:

مسأله ديگر در توجه كردن، تفاوت بين احساس و ادراك است. به‌عنوان مثال مقدمتاً ‌اين احتمال وجود دارد كه بچه به‌طور مستقيم به‌صورت فرد راهنما، بنگرد وليکن آن چيزي را كه فرد، سعي دارد تا بيان كند، نمي‌بيند يا نمي‌شنود. در اين حالت هرچند كه با فرياد نيز با او صحبت شود بازهم او متوجه نمي‌شود ( درحاليكه‌ نقص شنوايي ندارد.) پرداختن به توجه «واقعي» (ديدن و شنيدن) احتمالاً از طريق كاربُرد متفاوت پاداش‌ها و تنبيهات ( يا بدون پاداش) صورت مي‌گيرد. مثلاً بچه را وادار مي‌كنيم تا با دقت به مربي گوش دهدو به آن توجه كند سپس بعد از انجام آنچه كه مربي از او مي‌خواهد بلافاصله پاداش مي‌گيرد و تقويت مي‌شود و هنگامي كه به اشارات معلم توجه نكند و پاسخ صحيح ندهد از پاداش محروم مي‌ماند و اين باعث مي‌شود كه توجه كردن شكل گيرد. اهميت دادن به دقت و توجه بچه بسيار مهم است زيرا زماني كه بچه به شما نگاه مي‌كند وليكن هيچ توجهي ندارد، آموزش دادن به او كاري عبث و بيهوده است.

بچه، سخت‌‌تر از فرد بزرگ، كار مي‌كند:

مسأله ديگر، كه جهت تشخيص تااندازه‌اي ظريف‌تر و مشكل‌تر مي‌باشد، در موقعي ديده مي‌شود كه يك فرد بزرگسال در حين كار توجه چنداني به كودك نمي‌كند. و بچه به‌طور منفعل بر روي صندلي مي‌نشيند. و به انجام رفتارهاي اختياري مي‌پردازد و از آن لذّت مي‌برد برخي مواقع،‌يك بچه خيلي كند،‌ حركت مي‌كند، زيرا معلم خيلي فعّال نيست و تعليم،‌ هرگز مؤثر واقع نمي‌شود. حالت ايده‌آل، موقعي است كه مربي هنرمندانه از فنوني استفاده كند كه بچه خيلي فعّال كار كند تا خودش به دنبال جواب درست بگردد. نه اين كه معلم اين كار را بكند.

1396
آذر
13
دوشنبه 13 آذر 1396
2017
December
4

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
سوال امنیتی
سوال زیر برای جلوگیری ارسال اسپم می باشد، لطفا به آن پاسخ دهید. با تشکر
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.