پیشنهادهایی برای آموزش بخش اول
پيشنهاداتی برای آموزش کودکان اوتیسم
ترجمه کتاب Childern With Autism Suggestion For Teaching In The Inclusive Classroom
نوشته Marilin Watson وهمکاران
«بخش اول»
توضيحات
زمينهاي براي اين نظريات:
در سال 1993، ماريلين و درك، پروژه ای تحقيقاتي را كه نگاهي به توانايي رياضياتي بچه هاي اوتيسمي داشت، در منطقه دوندين شروع كردند. انگيزه اين كار تجربيات ماريلين در مؤسسه دونالد بيزلي بود؛ جايي كه براي چندين سال، او با تعدادي از كودكان و والدينشان درگير بود.اين تحقيق با همت آدرين تام كينزاز مدرسه زنده ياد سارا كوهن انجام شد. در همان اولين سال، اوكار با کودکان دبستاني را شروع کرده، به بررسي و چگونگي انجام آن پرداخت.وی ارزيابي متناسبی به همراه برنامه رياضيات مدرسه تهيه نمود؛ كه به طور معمول در بين مدارس ابتدايي نيوزلند مورد استفاده قرار گرفت. به نظر مي رسيد بيشتر بچهها توانايي انجام بسياری از بخشهاي اين ارزيابي، بويژه در مرحله اعداد را دارا هستند.در همين سال، ما يك امتياز تحقيقاتي از دانشگاه اوتاكو به دست آورديم و سالي اندرو به عنوان دستيار تحقيق به ما پيوست. در طول يك سال، او با چهار کودک اوتيسمي كار كرد تا ببيند آنها چطور ميتوانند به بهترين نحو با قوانين کلاس رياضي همگام شوند.ما سعي كردهايم كه از تمام تجربيات چند سال اخير براي تهيه اين مدارك سود ببريم هدف اصلي ما بهبود بخشيدن نظريات معلماني است كه احتمالاً در گذشته، برخوردهاي بسيار اندکی با کودکان اوتيسمي داشته اند. اما چه کسي مي تواند با شخصيت آنها پيوند برقرار کند؟ به هر حال، ما هم اميدواريم برخي از مباحثی كه در اينجا مطرح مي کنيم مورد استفادة تجربي معلمان قرار گيرد.
استفاده از اين نظريات:
برخلاف معمول، ما به طور سنجيدهاي طرف افقي صفحه را باز گذاشتهايم. با اين کار، ما حاشيه سمت راست را به استفاده کنندگان اختصاص داده ايم تا آنها بتوانند يادداشت هاي خود را در آن، جا دهند. نظريات در سه فصل ارائه شده است. هدف فصل اول، ارائه يك سري مطالب كلي در مورد بچههاي اوتيسمي است. فصل دوم، بخش عمليتري است که در مورد مسائل روزمره آنها بحث مي كند و شامل نمونه هايی از مشكلاتي است كه ممكن است در تدريس بچه هاي اوتيسمي پيش آيد، و موفقيت هايي که در حل اين مشکلات کسب شده است. در فصل سوم، منابعي را معرفي کرده ايم که شما با استفاده از آنها مي توانيد بر برخي از مشکلات غلبه کنيد و نيز وظايف پرسنل كليدي را فهرست كردهايم. به خاطر داشته باشيد که هيچ كس همه جوابها را نميداند. به هر حال، شنيدن تجربيات ديگران ممكن است به حل بعضي از مشكلات شما کمک کند. بنابراين ما از شما خواهش مي كنيم با افراد ديگري كه درگير تدريس کودکان اوتيسمي هستند، تماس برقرار كنيد و بعضي از راه حلها و استراتژيهاي خود را با آنها در ميان گذاريد. معلمان و پرسنل مدارس افراد پرکاری هستند؛ بنابراين، ما اين كتاب را نوشتهايم تا آنها در آن تعمق كنند و نيازشان برطرف شود. اين كار براي پايدار ساختن هر بخش مهم بود. براي هر بخش، ما نكات متنوع و مهمي را كه در آن بخش نگاشته شده، فهرست كردهايم. اين نکات حجم وسيعي از مسائل را ميپوشانند. اصول اساسي كه به طور كلي پايه اي براي نظريات است، به شرح زير است:
کودکان اوتيسمي افراد باهوشي هستند كه توانايي يادگيري در كلاس با کودکان نظير خود را دارند.کودکان ممكن است به سختي چيزي را ياد بگيرند و مطمئناً مشكلات خاص خودشان را دارند، ولي در بسياری از موارد هيچ تفاوتي با ديگر بچههاي كلاس ندارند. به طوركلي، ما به کودکی با اختلال اوتيسم اشاره كردهايم و اگر آن فرد اوتيسمی مؤنث هم بوده، ما براي صحبت كردن در مورد او از لفظ مذكر(He ) استفاده کرده ايم. همين طور از لفظ مونث ( She ) براي يك معلم نامشخص بهره جسته ايم. ما براي اين استفاده معذرت خواهي ميكنيم. اما ديگر انتخابهايي كه ميخواستيم در نظر بگيريم، براي ما در بيان ساده محتواي اين متن مشکل آفرين بود. متأسفانه زبان انگليسي كلمات سادهاي براي او ( مؤنث و مذكر ) ندارد.
در اينجا شايسته است از همه كساني كه به طريقي در تهيه اين نظريات ما را ياري كردند، تشكر كنيم. ابتدا، از کودکان و والدينشان كه با ما همكاري كردند و تجربيات خودشان را در اختيار ما گذاشتند كه پايه و اساس اين اسناد و مدارك است و سپس، از معلمانشان و دستياران آنها - كه بدون كمك و همكاري مشتاقانه آنها ما حتي نمي توانستيم اين پروژه را شروع كنيم – سپاسگزاری و قدردانی می کنيم. حمايت مالي دانشگاه اوتاگو و انستيتو دونالد بيزلي كمك بسيار مؤثري براي ما بود. همچنین ان دونلان از دانشگاه ويسکانسين، مديسون در شروع كار به ما کمک مفيدي کرد.معلمان زيادي اين مطالب را خواندند و نظريات گرانبهايي از تجربياتشان را در اختيار ما قرار دادند، ما از آنها به خاطر وقت و خلاقيتشان تشكر ميكنيم.و در پايان، ازآدرين تامکينز و گروهش در مدرسه سارا کوهن تشكر ميكنيم زيرا بدون، ديدگاههايشان، اين نظريات هرگز تحقق نمي يافت.
بخش اول
كليات
فصل اول اوتيسم: درباره آن چه مي دانيم؟
كودكاني كه دچار«اوتيسم» هستند، تمام مربيان، معلمان و جامعه را براي مدتي فريب ميدهند. فيلمهايي از قبيل مرد باراني براي تعداد بسيار زيادي از بينندگان علاقه مند، نمايش داده شد. بيشتر کودکان به اندازه ريموند (شخصيت اصلي داستان) قادر به صحبت کردن نيستند؛ اگر چه گاهي آنها خيلي فعال و يا مشغول به محيط اطراف خود به نظر مي رسند . در گذشته، عقيده داشتيم كه بيشتر اين کودکان از نظر عقلي عقب افتاده، و در روابط اجتماعي جالب نيستند، ولي حالا مي دانيم كه اين مورد اغلب اوقات درست نيست. اين باورها عكس العملهاي ما نسبت به رفتارهاي غير معمول اين کودکان است. با توجه به تحقيقات محقق انگليسي، لورنا وينگ، ويژگيهاي اوتيسم و طيف اوتيسم، براي 9 نفر از هر100 نفر رخ مي دهد. اين بيماري روي پسران 4 تا 5 برابر تاثير گذار تر از دختران است.
تشخيص بيماري
تشخيص بيماري اوتيسم معمولاً وقتي رخ ميدهد كه والدين و نزديكان متوجه ميشوند كه كودك پيشرفت يادگيري درست زبان را در سنين دو تا سه سالگي از دست داده است.
تعداد زيادي از والدين گزارش ميدهند كه متوجه شده اند پاسخهاي کودک آنها مدتي قبل از تشخيص اين بيماري متفاوت بوده است.
مشكلاتي با عكس العملهاي جامعه: اين مشكلات در مورد كودكاني است كه تازه راه افتادهاند و نميتوانند ارتباط چشمي داشته باشند يا آمادگي نشان دادن احساس خود را با بيان چهره اي (به وسيله عكس العملهاي صورت) ندارند. آنها ممكن است نتوانند در بازيهاي اجتماعي از قبيل آوردن عروسك و نشان دادن آن به شخصي شركت كنند.
مشكلاتي براي ارتباط برقرار كردن: در بعضي کودکان ممكن است پيشرفت گفتاري از بين برود يا بعضي از آنها در يادگيري يك سري لغات پيشرفت داشته باشند، ولي خيلي زود آنها را فراموش كنند. اين گونه کودکان ممكن است بتوانند براحتي چيزي را كه به آنها گفته ميشود، تكرار كنند يا در مورد موضوعات غير معمولي مرتب صحبت كنند. همين طور ممكن است براي استفاده از روشهاي ارتباطي رفتاري، از قبيل اشاره کردن به چيزي كه مورد علاقهآنهاست، تلاش اندکی داشته باشند.
علايق غير معمولي و الگوهاي رفتاري: بعضي از والدين گزارش مي دهند كه کودک آنها علاقه ای غريزی يا تعلقي به اشيا يا موضوعات غير معمولي، مانند يك تكه ربان دارد. کودک ممكن است ربان را براي جلب توجه دور چشمانش ببندد. کودکان ديگر روشهاي مخصوص دارند، مثل اينكه آن را روي لباسهايشان مي بندند؛ كه اگر باز شود، باعث عصبانيت يا ناراحتي آنها مي شود.
ديگر عنوانها
براي توصيف كردن کودکانی كه مقاومت هاي مشابهي دارند ،گزينه هاي ديگري نيز به كار ميبريم که عبارتند از:
اوتيسميهاي رفتاري، اوتيسميهاي شخصيتي، اوتيسميهاي بي نظم با پيشرفت ونفوذ کنندگي (اين عنوان وقتي به كاربرده ميشود كه کودکان بسياري از نشانهها و صفات اوتيسم را دارند ولي با تمام معيارها جور نيستند ) و سندرم آسپرجر. سندرم آسپرجر، بعضي اوقات به عملکرد بالاي اوتيسم اشاره دارد و معمولاً توصيفي براي آن دسته ازکودکاني است كه سخن و كلام را توسعه داده اند، ولي مشكلات قابل توجهي در عكس العملهاي اجتماعي دارند و برخي رفتارها و علايق غير معمول نيز دارند. بيشتر کودکان و بزرگترهايي را كه به سندرم اسپرجر مبتلا هستند، وقتي ملاقات مي كنيم، مي بينيم داراي يك سري حسهاي بالاي آگاهي هستند، ولي اغلب مشكلاتي در هماهنگي حركاتشان دارند. کودکاني با سندرم تورتو سندرم رت نيز مشكلاتي شبيه به اوتيسميها دارند. خوشبختانه پيشنهادهايي در اين كتاب براي معلماني كه با هر كدام از اين گونه کودکان در ارتباط هستند، وجود دارد. آسان نيست كه اين کودکان را بفهميم يا در مورد آنها به صورت خلاصه بنويسم، زيرا هر کودکی مانند ندارد و منحصر به فرد است.البته، ممكن است دلايلي براي رفتار غير معمول آنها وجود داشته باشد. در اين بخش، ما ميخواهيم تفاوتهاي حسي و حركتي راكه بعضي کودکان دارند بررسي كنيم و راههايي براي بهبود بخشيدن بعضي از رفتارهاي آنها بيان کنيم.
افراد مبتلا به بيماري اوتيسم
در رفتارها و عكس العملهاي اجتماعي مشکل دارند؛
در ارتباطهايشان مشكل دارند؛
ممكن است علايق غير معمول و الگوهاي رفتاري غير معمول داشته باشند.
تفاوتهاي حركتي
كودكان و بزرگسالاني كه دچار بيماري اوتيسم هستند، هنگامي كه مي خواهند كاري را انجام دهند، مشكلاتي براي حركت دادن بدنشان دارند. آنها اغلب مي فهمند که در انجام دادن كار دچار مشكل هستند و برايشان خيلي سخت است كه حركت خود را متوقف كنند. آنها كمي شبيه به كساني هستند كه لكنت زبان دارند. بعضي اوقات مي توانند لكنت خود را كنترل كنند و بعضي اوقات تلاش براي متوقف كردن آن، باعث بدتر شدن اين حالت ميشود. دليل اينكه چرا افرادي كه دچار بيماري اوتيسم هستند چنين مشكلاتي دارند، واضح نيست. عصب شناسان و كساني كه مشغول مطالعه وكالبد شكافي هستند، در حال تحقيق بر روي بخشهايي از مغز اشخاص اوتيسمي هستند تا تفاوتهاي اصلي ساختاري آن را بيابند. اين تحقيق ممكن است در آينده ما را به درک بيماري اوتيسم رهنمون سازد. وقتي مشاهده مي كنيم كه اين کودکان در حال حركت هستند، وضعيتهاي دشوارفراوانی پيش ميآيد. آنها ميتوانند از بلندترين حصارها با سرعت بالا بپرند و با مهارت زيادي قفلها را باز كنند، اما وقتي كه از آنها ميخواهيم يك مداد را به دست بگيرند، دستان نرم و سستشان نميتواند مداد را به چنگ آورد. کودکاني را مشاهده ميكنيم که گاهي براي شروع يك كار مشكلاتي دارند، هر چند براي انجام آن کاملاً آماده اند و احساس مي كنيم كاملاً فهميده اند و مشتاق هستند كه به اين فعاليت مشغول شوند. براي مثال، کودکی در فعاليتي مشغول مي شود كه بايد قوطي كنسروهاي غذاي مورد علاقهاش را از بسته بيرون بياورد . به نظر مي رسد كه او از انجام اين كار لذت ميبرد و علاقة زيادي نشان ميدهد كه اين كار را انجام دهد، ولي قادر نيست خودش انجام دهد. كودك آشکارا نشان مي دهد كه ميخواهد كنسروها را به وسيله گذاشتن دستش روي دست معلم، و كمك گرفتن از او به حركت در آورد و به تنهايي قادر نيست اين كار را انجام دهد.
در مورد دو جفت قوطي اول، معلم دقيقاً انگشتان كودك را دور قوطي ميگذارد و به او كمك ميكند تا آنها را از بسته خارج كند و تنها پس از اين كار است كه کودک مي تواند بدون كمك بقيه قوطيها را بيرون آورد. بعضي کودکان يك عمل را بارها تكرار مي كنند. اين قبيل عملها شامل چرخاندن مداوم اشيا، از قبيل سكه ها و استقامت داشتن در كار است، كه اين يك حركت تكراري و پيوسته است، و يا باز و بسته کردن قفلها به دفعات زياد. بزرگسالاني كه بيماري اوتيسم دارند، مي گويند متوقف کردن اين تکرارها برايشان خيلي سخت است و بدن آنها هم به اين عمل پاسخ نخواهد داد. حركات مركب، بويژه كارهايي كه يك شخص نياز دارد کاری را با يك دست انجام داده و كار ديگري را با دست ديگر انجام دهد، مشكلات مخصوص به خود را نشان مي دهند. براي مثال، کودکی، سيبی را در يك دست نگه مي دارد و مي خواهد سيب ديگری را نيز با دست ديگرش بردارد، اما وقتی با اصرار براي انجام اين كار تلاش مي كند، سيب را مياندازد. گاهي شخصی براي انجام چنين كاري موفق می شود، اما قادر نيست به طور کامل اين عمل را ادامه دهد. هر شخص عادی ميتواند همين كار را به طور خودكار انجام دهد، و اين عمل بدون فكر و ناآگاهانه و خود به خود انجام ميشود. اين عمل ساده، يکي از مسائلي است كه خودمان در مورد آن اقدام مي كنيم و براي همه ما واضح و روشن است. به هر حال، اين دانش آموزان ممكن است به طور معمول وقت بيشتري صرف کنند، تا بتوانند به اين مرحله برسند و ممكن است در طول اين مسير تجربيات ناموفق بسياري هم داشته باشند. اين ناكامي مي تواند براي والدين و معلمان آنها نيز پيش آيد. سعی کنيد به خاطر بياوريد كه هماهنگي اعمالتان چقدر مشكل بوده است؛ مثلاً وقتي شما براي اولين بار اتومبيلی را رانده ايد، چقدر مشكل بوده است كه حواستان را متمركز كنيد، حتي اگر هيچ مشكلي هم در حركت نداشته ايد! برای مثال، بستن بند كفش را در نظر بياوريد! اگر آگاهانه در مورد تمام مراحل بستن بند کفش فکر کنيد، مي بينيد که چقدر مشکل است!
افرادي كه دچار بيماري اوتيسم هستند، به نظر مي رسد كه براي انجام يک حركت، مشكل بزرگي براي برنامه ريزي دارند. بدن آنها به طور جدي به پيامي كه از مغز آنها فرستاده مي شود، پاسخ نمي دهد. بنابراين، آنها به روشهاي آموخته شده خوب اعتماد مي کنند كه احتياج به برنامهريزي فعال براي آنها در موقعيتهاي خاص ندارد. آنها اگر قادر نباشند كه فعاليت را دنبال كنند ناراحت مي شوند. اگر ما صبر و حوصله داشته باشيم، ميتوانيم به كودك ياد بدهيم كه اين حركات خود را كنترل كند. همچنين يك سري مداركي وجود دارد كه نشان مي دهد اشخاص اوتيسمي، با سازماندهي افكارشان در روش مرتب سازي مشكلاتي دارند. آنها ممكن است در موقعيت خاصي بمانند و قادر نباشند افکار خود را دوباره متمرکز کنند. براي مثال، دانش آموزان ممكن است صحبت دربارة مكاني را كه اخيراً ديده اند، شروع كنند، اما دوباره قادر نباشند كه به كار كلاسي خود توجه و تمركز كنند. در بخش دوم، ما يك سري پيشنهاداهايي ارائه مي كنيم كه ممكن است براي آن دسته از دانش آموزان شما كه تجربة چنين مشكلاتي را داشته اند، مفيد و سودمند باشد.
افراد مبتلا به بيماري اوتيسم
ممكن است بفهمند كه در كنترل بدنشان مشكل دارند؛
ممكن است در شروع كردن، متوقف كردن، ادامه دادن و تركيب كردن حركات خود مشكل داشته باشند؛
اغلب به روشهاي ارتباطي خوبي كه آنها را به موقعيتهای مطمئن و درستي رهبري ميكند تكيه ميكنند.
تفاوتهاي حسي
دونا ويليامر، كسي است كه سه عنوان كتاب پر فروش در بارة تجربياتش در مورد اوتيسم نوشته است. او گزارشهاي متفاوتی را از اشخاصي كه اوتيسم دارند، ارائه می دهد. اين مشكل، ناتواني در استفاده از اطلاعات حسي به طريق مناسب و سازماندهي درست آنهاست. آنها ممكن است فقط قادر باشند تنها از يك حس و در يك زمان استفاده كنند. براي مثال، اگر آنها در حال شنيدن چيزي باشند، قادر نخواهند بود كه ببينند چه اتفاقي مي افتد . يك سري ديدنيها و شنيدنيها ممكن است براي اين افراد خيلي منحرف كننده و حتي آزار دهنده باشد. براي مثال، يك چراغ فلورسنت كه در پس زمينة خود صداي وزوزي توليد مي كند، ممكن است به آنها فشار بياورد و از متمركز كردن حواسشان در زماني كه شخصي با آنها صحبت ميكند، جلوگيري كند. از اين رو، خيلي از بچه ها در متمركز كردن حواسشان با صداها و اشيای مهم كلاسشان مشكل دارند. آنها روي آن چيزي كه ما به عنوان يك پس زمينة صدايي يا بينايي ملاحظه مي كنيم، ثابت مي شوند . به بعضي از بچه ها فشار شديدي وارد مي شود، زيرا همه چيز را قاطي مي كنند، و به نظر مي رسد كه همة حواسشان بسته شده و تا مدتي پاسخ نمي دهند. بعضي از بچه ها با حواس ديگر خود مثل حس لامسه مشكل دارند. براي مثال، اغلب اوقات لباس پوشيدن باعث مشكلاتي مي شود و يك کودک نياز دارد كه همة اعضای بدنش قبل از اينكه بتواند روي كارش تمركز پيدا كند ، براي لباس پوشيدن به حركت در آيد. يك لمس آرام بعضي اوقات مي تواند خيلي دردناك به نظر برسد؛ به طوري كه حتي يك شكستگي استخوان ممكن است اين قدر برايشان دردناك به نظر نرسد.
اين جريان بين حساسيت فوق العاده زياد و كم شدن حساسيت ظاهري، به وسيلة تمپل گراندين بخوبي گزارش شده است . او يك بيمار اوتيسمي بزرگسال است و مطالبي نوشته است که در مورد جزئيات مشكلاتش در بخش شنوايي و بويژه گفتاري است. او شنوايي خود را به اين صورت توصيف مي كند؛ « مثل داشتن يك سمعک است که مي توان صداي آن را کنترل کرد « با صداي خيلي بلند » . مثل يك ميكروفن است كه وقتي باز مي شود، همه چيز را مي كند و توفان به پا می کند. من دو انتخاب دارم: يا اينكه ميكروفن را روشن كنم و توفان ايجاد شود يا اينكه آن را ببندم. (مراجعه كنيد به گراندين، 1992، ص 107). آنها سعي مي كنند صداي پس زمينهاي توليد كنند كه ممكن است براي افراد عادي نسبتاً آسان باشد، تقريباً معني همان صدايي را دارد كه او مي خواهد بشنود.
صداهاي ناگهاني، صداهاي گيج كننده (مثل صداهايي در فروشگاههاي بازار) و صداهاي مداوم که ايجاد مي شوند، مي توانند همه باعث مشكلاتي شوند. تمپل گراندين (گراندين، 1992، ص 107) بيان مي كند كه:اگر يك کودک اوتيسمي با صداهايي كه در کلاس مثل يك موتور جت منفجر ميشوند، بمباران شود؛ غير ممکن است که بتواند برای يادگيری متمرکز شود. تمپل گراندين براي جلوگيري از اين اتفاق راه حل هايي را ارائه کرده است.
تمپل گراندين تا زماني كه خيلي پير شده بود، صحبت نكرد. اينكه قادر نبود صحبت كند يك ناكامي خيلي بزرگ به حساب مي آمد. اگر در يك موقعيت کم استرس قرار مي گرفت مي توانست کمي صحبت کند. اما اگر به او فشار زيادي وارد مي شد، عصباني ميشد، و اگر فشار كافي نبود، هيچ پيشرفتي نمي توانست بكند . فرياد زدن تنها راه ارتباطي او بود و با اين كار به ديگران مي گفت که نمي خواهد کاري را انجام دهد .خيلي از افرادي که اوتيسم دارند ، به نظر مي رسد که در نگهداري تعادل در عکس العملهايشان مشكل دارند. آنها اغلب، يا خيلي زياد و يا به مقدار خيلي كم، از خود هيجان، تنش، اضطراب و ديگر احساسات و پاسخهاي حسي را نشان مي دهند. بعضي از بزرگسالان مي گويند كه حواسمان قاطي ميشوند. معمولاً اين حواس بينايي، شنوايي و لامسه هستند. جيم در اين باره توضيح مي دهد:
« بعضي اوقات كانالها قاطي ميشوند، مثل وقتي كه صداها از كانال زنگ وارد مي شوند. بعضي اوقات مي دانم كه چيزي به جايي مي آيد، ولي نمي توانم دقيقاً بگويم كه چه حسي وارد شده است.( رجوع شود به سسارونيو گاربر، 199، ص 305)
دانا ويليامز هم در مورد مشكلاتش در دانستن اين كه بدنش در كجا قرار گرفته، مي نويسد که او بايد دستش را روي صندلي بكشد كه روي آن نشسته، و به خود اطمينان دوباره بدهد كه واقعاً نشسته است، يا اينكه ديوار پشتش را لمس كند تا به ياد آورد که كجاي اتاق است.
او نمي تواند اطلاعات نرمالي راكه ما از بدن خود دريافت مي كنيم و مي فهميم كجا قرارگرفتهايم، دريافت كند.
همة افرادي كه دچار اوتيسم هستند، تجربة همة اين مشكلات را ندارند، و همة آنها لزوماً همه اين مشكلات را هميشه تجربه نکردهاند. به همين دليل، مهم است كه هر شخص را به صورت فردي بشناسيم. مشاهدات دقيق و صحبت با والدين، اغلب يك سري الگوهاي مفيدی را آشكار خواهند كرد. ابتدا ما بايد اطلاعاتی در مورد چگونگي عملکرد حواس آنها داشته باشيم، تا بتوانيم در موقعيتهايي که آنها را دچار فشار زياد و ترس ميکند، مؤثرتر برخورد کنيم. اگر ما به آنها بگوييم كه هيچ محافظتي براي پيشرفت مناسب استراتژيها وجود ندارد، تنها واکنش آنها ممكن است فرار كردن يا ساکت ماندن باشد. به عنوان معلم، ما تمايل داريم كه هر دوي اين واکنشها را از بين ببريم.
براي ساختن چيزهايي حتي پيچيده تر، هم براي آنها و هم براي ما به نظر ميرسد كه حواس آنها در موقعيتهاي متفاوت ، به طور متفاوتي كار مي كند. بعضي روزها، آنها ممكن است گفتار ما را با اندک مشكلي بفهمند و روز بعد ممكن است براي آنها مجموعهاي از صداهاي بي معنا باشد. اگر کودک در حالت معمولي پاسخ ندهد، ممكن است بدرستي در جريان گفتار شما قرار نگيرد. کودک اوتيسمي ممکن است به خاطر فشارهاي زيادي که به او وارد مي شود، نتواند صداي تمام بچه هايي را که در کلاس صحبت مي کنند، تحمل کند و احتياج داشته باشد كه از كلاس خارج شود، اما در روز ديگر قادر خواهد بود تا اين صداها را براحتي تحمل كند. آسان کننده ها به نظر ميرسد كه كمك كنند. احساس مي شود که بيماري، خستگي و استرس از دلايل افزايش اين مشكلات باشد. درک اين نکته بسيار مهم است كه بدانيم اين کودکان بسختی تلاش می کنند تا بتوانند در محيطهاي اجتماعي شلوغ بمانند، محيط هايي، مثل كلاسها و زمينهاي بازي - علي رغم مشكلاتشان- رفتار خود را با دنياي اطراف تنظيم کنند و در هر موقعيتی احساس غير عادي خود را اصلاح نمايند.
بيماران اوتيسمي
ممكن است قادر باشند فقط به يك حس و در يك زمان پاسخ دهند.
به نظر مي رسد که احتمالاً يك حس خارق العاده براي بينايي، شنوايي، لامسه و حس درد داشته باشند.
ممكن است حواسشان قاطي شود.
ممكن است حواس متفاوتي در موقعيتهاي متفاوت داشته باشند.
ممكن است، بدون توجه به مشكلات حسی كه دارند، تلاش زيادي براي غلبه بر اين مشكلات انجام دهند.
1395
مهر
1
پنجشنبه 1 مهر 1395
2016
September
22
افزودن دیدگاه جدید