نقد فیلم یک سفر آفتابی با مرد بارانی

 "مرد باراني"به کارگرداني " بري لوينسن" ساخته ي 1988 و برنده ي چهار اسکار بهترين فيلم، بهترين فيلم نامه ي غير اقتباسي، بهترين کارگرداني وبهترين بازيگرنقش اول مرد، در پرداخت يک شخصيت اوتيست هم، تا کنون يکي از بهترين هاي سينماست! نويسنده ي فيلمنامه، بري مورو، شخصيت "ريموند" معروف به "رين من " –مرد باراني- را با الهام از شخصيت " کيم پيک" طراحي کرده است. "کيم پيک" متولد 1951، بعدها در سراسر دنيا به " مگا نابغه" معروف شد!

شهرت او به واسطه ي حافظه ي تصويري فوق العاده و ديگر توانايي هاي شگفت انگيزش بود؛ او تمام آدرس ها ،در تمام نواحي همه ي ايالت هاي آمريکا را با کد پستي مي شناخت و همزمان مي توانست دو صفحه از يک کتاب رادر حدود هشت ثانيه با دقت 98% بخواند؛ هر صفحه با يک چشم! کيم با همين روش دوازده هزار جلد کتاب را خواند و به خاطر سپرد. "داستين هافمن" بازيگر نقش "رين من" نيز علاوه بر فيلمنامه نويس با کيم در ارتباط بود تا شکل گيري شخصيت "رين من" به بهترين نحو ممکن انجام شود اما اگر چه کيم نقش موثري در پديد آمدن اين فيلم نامه داشته اما بايد توجه کرد که نبايد انتظار يک فيلم نامه ي مستند، بر اساس زندگي يک اوتيست را داشت؛ بري مورو داستان زندگي کيم را ننوشته بلکه در آفرينش " مرد باراني" تنها به عنوان الگويي براي شخصيت پردازي يک اوتيست از او استفاده کرده است. فيلم جريان تحول يک شخصيت است؛ "چارلي بابيت" با بازي "تام کروز" جواني است بلند پرواز، خود خواه و دم دمي مزاج که در معاملات ماشين هاي گران قيمت به مشکل بر خورده اما در بين همه ي گرفتاري ها با نامزدش به يک سفر تفريحي مي رود سفري که در بين راه تبديل مي شود به يک سفر آفتابي با مرد باراني! جا به جاي فيلم نشانه اي از رفتن است؛ نماي آغازي در بندر، نما هاي مختلف از راه رفتن، رانندگي در جاده، مسافرخانه هاي بين راهي... همه و همه بستر تحول چارلي را فراهم مي کنند تحولي به واسطه ي وجود "ريموند".

يک سفر معجزه آسا که چارلي را از لامبورگيني هاي گران قيمت جديد جدا مي کند و پشت فرمان يک فورد قديمي مي نشاند؛ ماشيني که باعث جدايي او از پدرش و آشنايي او با برادرش مي شود! برادري که او از وجودش بي خبر بوده چرا که از وقتي چارلي سه ساله بوده برادر اوتيستش به يک مرکز نگهداري از افراد با نياز هاي خاص سپرده مي شود و اين بي خبري سي سال به طول مي انجامد و حالا در يک سفر يک هفته اي چارلي بابيت مرد باراني را باز مي شناسد؛ " رين من" که در کودکي بواسطه ي اشتباه لپي کودکانه اي از " ريموند" پديد آمده! ريموند اما در اين سفرهيچ تغييري نمي کند! او همانند قبل به برقراريارتباط تمايلي ندارد، از تماس چشمي مي پرهيزد، حرکات بدنش را ادامه مي دهد، جملات را تکرار مي کند، عادات غذايي اش را عوض نمي کند، حساسيتش به صداهاي بلند کم نمي شود و همچنان از بغل کردن و بوسيدن خودداري مي کند اما در عين حال با چارلي به لاس وگاس ميرود و در قمار معرکه مي کند، مي رقصد و البته رانندگي مي کند و بالاخره در انتهاي سفر، به مرکز نگه داري خود بر مي گردد سفر چارلي در ايستگاه راه آهن به سر مي رسد سفري : از يک بندر گاه شلوغ شروع شد و به يک ايستگاه خلوت رسيد و چارلي بابيت دلال را به يک برادر کوچک تبديل کرد؛ برادر يک مرد باراني.

1396
آذر
13
دوشنبه 13 آذر 1396
2017
December
4

افزودن دیدگاه جدید

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
سوال امنیتی
سوال زیر برای جلوگیری ارسال اسپم می باشد، لطفا به آن پاسخ دهید. با تشکر
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.